English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4262 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
jape U گمراه کردن جماع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
copulates U جماع کردن
copulating U جماع کردن
copulate U جماع کردن
dight U جماع کردن
copulated U جماع کردن
sexual intercourse U وطی جماع کردن
meddle U پراکنده کردن جماع کردن
meddled U پراکنده کردن جماع کردن
meddles U پراکنده کردن جماع کردن
infibulation U چفت کردن الت تناسلی برای جلوگیری از جماع
misdirects U گمراه کردن
misdirecting U گمراه کردن
misinforming U گمراه کردن
inveigle U گمراه کردن
misdirected U گمراه کردن
seducing U گمراه کردن
seduces U گمراه کردن
misdirect U گمراه کردن
misled U گمراه کردن
seduce U گمراه کردن
seduced U گمراه کردن
misinform U گمراه کردن
lead astray U گمراه کردن
inveigled U گمراه کردن
misinformed U گمراه کردن
to lead astray U گمراه کردن
to lead a U گمراه کردن
misguide U گمراه کردن
mislead U گمراه کردن
to put off the scent U گمراه کردن
to lead up the garden U گمراه کردن
misleads U گمراه کردن
misinforms U گمراه کردن
inveigles U گمراه کردن
inveigling U گمراه کردن
baffling U گیج یا گمراه کردن
inveigled U گمراه کردن وبردن
inveigling U گمراه کردن وبردن
baffle U گیج یا گمراه کردن
baffled U گیج یا گمراه کردن
inveigle U گمراه کردن وبردن
inveigles U گمراه کردن وبردن
baffles U گیج یا گمراه کردن
debaueh U ازراه درکردن گمراه کردن
coition U جماع
sexual relations U جماع
sexual intercourse U جماع
cohabitation U جماع
coitus U جماع
copulation U جماع
carnal knowledge U جماع
onanism U جماع منقطع
sodomyh U جماع غیرطبیعی
horny <adj.> U آزمند جماع
partisans of consensus U اهل جماع
randy [British E] <adj.> U آزمند جماع
zooerasty U جماع با حیوان
bestiality U جماع با حیوان
anal intercourse U جماع مقعدی
coitus reservatus U جماع مطول
coitophobia U جماع هراسی
bestiality U جماع با حیوانات
coitus interruptus U جماع منقطع
buggery with animals U جماع با حیوانات
sodomy U جماع باحیوانات
sexual intercourse U جفت گیری جماع
sexual U وابسته به الت تناسلی و جماع
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
aberrant U گمراه
astray U گمراه
amiss U گمراه
inveglement U گمراه
devious U گمراه
perverted U گمراه
self deluded U گمراه
hell bent U گمراه
hell-bent U گمراه
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
misleading U گمراه کننده
perverse U گمراه هرزه
corruptible U گمراه شدنی
seductive U گمراه کننده
screwy U گمراه کننده
seducer U گمراه کنندهseduction
errs U گمراه شدن
erred U گمراه شدن
screwiest U گمراه کننده
err U گمراه شدن
screwier U گمراه کننده
she went wrong U گمراه شد پالانش کج شد
to go a U گمراه شدن
straying U گمراه شدن
stray U گمراه شدن
to go astray U گمراه شدن
to get lost U گمراه شدن
strays U گمراه شدن
delusive U گمراه کننده
perverts U گمراه شدن
perverting U گمراه شدن
pervert U گمراه شدن
seduction U گمراه سازی
heterodox U گمراه زندیق
to fall into error U گمراه شدن
inveigler U گمراه سازنده
sinister U گمراه کننده
sinuous U غیرمستقیم گمراه کننده
lost U شکست خورده گمراه
throw off <idiom> U گیج شدن ،گمراه
lothario U گمراه کننده زنان
to be deluded U گمراه شده بودن
to be fooled U گمراه شده بودن
delusory U فریبنده گمراه کننده
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
pervertible U گمراه شدنی کج راه کردنی
perversive U گمراه کننده منحرف سازنده
illusive U گمراه کننده مشتبه سازنده
hocus pocus U چیز گمراه کننده معضل
illusory U گمراه کننده مشتبه سازنده
accidentalism U تشخیص علائم گمراه کننده مرض
The comparison is misleading [flawed] . U مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
ignisfatuus U چیز گمراه کننده شعله کمرنگ
self blinded U گمراه شده توسط نفس خود
smokescreen U عمل یا حرف گمراه کننده یا مستتر سازنده
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
prevarication U ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history Forum search
1Potential
2Some of my translations are missing !
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com